کد مطلب:181004 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:268

صبر و تواضع امام
این نیز نمونه ای دیگر از صفات حسنه ی امام علیه السلام است. مردی به حضرت زین العابدین علیه السلام ناسزا گفت. غلامان حضرت به سوی او رفتند، اما امام اجازه نداد. رو به مرد كرد و گفت: آیا كاری داری؟ مرد بسیار شرمنده گشت. حضرت پیراهنی به او داد و دستور هزار درهم پول را نیز داد. در حالی كه آن مرد از آنجا می رفت، گفت: شهادت می دهم كه تو پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، هستی. [1] .

روزی مردی به او فحش داد، امام ساكت ماند. مرد گفت: من با تو بودم؟ امام گفت: من هم از تو می گذرم. امام كنیزی داشت، كه روی دست او آب می ریخت، ناگهان ظرف آب از دستش رها شد، امام علیه السلام سرش را بالا گرفت و به او نگاه كرد، كنیز گفت: خوددار و صبور باش و خشم خود را فرو ده! حضرت علیه السلام فرمودند، خشم خود را فرو دادم. كنیز گفت، از بخشندگان باش! امام گفت: خدا تو را ببخشد! كنیز گفت: خداوند



[ صفحه 23]



محسنین را دوست دارد! امام گفت: برو، در راه خدا آزادی. [2] .

روزی با گروهی كه از آن حضرت نفرت داشتند و دشمنی می ورزیدند، روبرو شد. به آنها گفت: اگر شما راست گو بودید، خداوند مرا ببخشاید و اگر از دروغگویان بودید، خداوند شما را بخشیده است.

مردی به علی بن حسین علیه السلام ناسزا گفت. حضرت چیزی نگفتند تا آن كه آن مرد از آنجا دور شد. حضرت به كسانی كه نزد او بودند گفت: آنچه كه آن مرد گفت شنیدید، آیا می خواهید جواب مرا بشنوید؟ جواب دادند: بله. پس با من بیاید تا به نزد او برویم. حضرت در راه با خود این طور می گفتند: قسم به فرودهندگان خشم، قسم به بخشندگان مردم، خداوند محسنین را دوست دارد! وقتی امام به خانه ی آن مرد رسید، او را صدا زد. مرد در حالی كه قصد حمله به امام را داشت و تمام وجودش از شر لبریز شده بود، شكی نداشت كه امام آمده جواب او را بدهد. علی بن حسین علیه السلام گفت: برادرم، تو رو در روی من ایستادی و با نفرت به من ناسزا گفتی، اگر آنچه كه گفتی، درست است، از آنها به خدای خود پناه می برم، و اگر از آنچه كه گفتی، هیچ یك درست نبود، خداوند تو را ببخشاید. مرد حرف امام را پذیرفت و گفت: من چیزهایی گفتم كه در تو نیست، و شایسته ی این صفاتم. [3] .

این هم شمه ای از رفتار انسانی آن حضرت: امام علیه السلام پسر عمویی داشت. در نیمه های شب و در حالی كه لباس خود را عوض كرده تا كسی او را نشناسد، نزد او می رفت و چند دیناری به او می داد. پسر عمویش می گفت: امام علی بن الحسین علیه السلام به من سر نمی زند، خداوند جزای خیرش دهد! امام این سخنان را می شنید و تحمل



[ صفحه 24]



می كرد، و خودش را معرفی نمی كرد، زمانی كه آن حضرت علیه السلام از این جهان رحلت نمودند، آن مرد وابستگی همیشگی اش را از دست داد و بعدا فهمید آن پول ها از اوست، گریان به سوی قبر او شتافت. نمونه های دیگری از موقعیتهای والای امام وجود دارد، امام مجال بازگو كردن آنها نیست. [4] .

هشام بن اسماعیل خلیفه ی مدینه ی منوره بود كه در زمان خلافتش ستمكاری و ترس و وحشت را شایع كرده بود، مخصوصا علی بن حسین و اهل بیت علیه السلام ظلم های زیادی از او دیده بودند، تا این كه ولید بن عبدالملك او را بر كنار كرد و دستور داد، در برابر مردم به او تازیانه بزنند. علی بن الحسین علیه السلام از آنجا می گذشت، در حالیكه او نزدیك خانه ی مروان ایستاده بود. به او سلام كرد و به همراهانش دستور داد كه او را اذیت نكنند. برایش پیغام فرستاد، آن چه كه مال و ثروت نتوانست به تو بدهد، نزد ما یافت می شود. پس خود را پاكیزه بدار و به ما و هر كسی كه از ما اطاعت می كند بپیوند. هشام فریاد زد: خداوند آگاه تر است و می داند رسالت خود را به چه كسی بسپارد! [5] .

به دنبال شورش «ثورة الحرة»، خاندان امیه از ترس پیشامدهای شورش فرار كردند و در پیشاپیش آنها مروان بود. او از عبدالله بن عمر بن الخطاب خواست كه به او كمك كند و خانواده اش را، از جمله همسرش عایشه، به او برگرداند. اما ابن عمر این درخواست را رد كرد. پس او از امام سجاد علیه السلام كمك خواست. بلافاصله خانواده ی مروان را نزد خانواده ی خود آورد. و بدین ترتیب ظلم و ستم تاریخی بنی امیه نسبت به اهل بیت با بهترین خوبی ها جواب داده شد. [6] .



[ صفحه 25]



اینها نمونه هایی بودند از طرز برخورد امام با مردم. و به راستی، تصویر زنده ای از سرچشمه ی تعالیم الهی بود.


[1] تذكرة الخواص.

[2] الارشاد / ص 241.

[3] مناقب آل ابي طالب / ج 2.

[4] كشف الغمه / ج 2 / ص 290 - 288.

[5] مناقب آل ابي طالب / ج 2.

[6] الامام زين العابدين / ج 7 / ص 7.